گرد هم آئی هفتگی
بر بلندای دارالإماره رفتهای تا کجا را ببینی؟
رفتهای تا که از آفرینش ابتدا انتها را ببینی؟
ای وفای به عهدت مسجّل، آسمان پشت چشمت معطّل
بهتر از هر کسی میتوانی راز قالوا بلی را ببینی
خنده کن تا ملائک بخندند، حلقهی عشق دورت ببندند
حوریان در طوافت بچرخند، صف به صف انبیا را ببینی
جمع مستقبلینات بنازم، صفبهصف مؤمنینات بنازم
بهتر از این کجا میتوانی مرحبا مرحبا را ببینی؟
اندکی صبر کن ای سر سرخ، اندکی بیشتر بر بدن باش
غرق شو در ولیِّ خداوند، تا مقام فنا را ببینی
چشم میبندی و چشم دل را میگشایی بر آن سوی هستی
خوش به حالت اگر میتوانی روی ماه خدا را ببینی
کوفیان تا ابد شرمگیناند، چشمها ریخته بر زمیناند
رفتهای بر بلندای این شهر، تا کدام آشنا را ببینی؟
دربدر، چشمهای قشنگت، در پی چشمهای حسین است
رفتهای شاید از این بلندی، مکّه تا کربلا را ببینی؟
بس که شخصیّتی بیبدیلی، مُسلِم روزگار عقیلی
میتوانی از این منظرِ سرخ، آن سوی ماجرا را ببینی
آن عطشرود آبی فرات است، تشنهلب این طرف کائنات است
پلکها را کمی بازتر کن، تا که موجِ بلا را ببینی
خیمهگاهِ خدا غرق آه است، تیغ مشغول قتل و گناه است
قد بکش تا بریدهبریده، گودی قتلگا را ببینی
علقمه غرق شد در ابالفضل، کربلا شد سراسر ابالفضل
دستها را کمی سایبان کن، تا که دست وفا را ببینی
داغ در کربلا بیحساب است، تیر دنبال قلب رباب است
چشمها را ببر پشت خیمه، تا که زیر عبا را ببینی
موجِ سرخِ بلایی میآید، روزِ بی انتهایی میآید
زودتر جان بده تا مبادا، ماهِ در بوریا را ببینی
صبر کن لشکرِ سر بیاید، روز تنهاییات سر بیاید
صبر کن مرد تنهای کوفه! لشکرِ سرجدا را ببینی
چند روزی تحمّل کن ای مرد، تا کمی بگذرد این غم و درد
کاروانی به کوفه بیاید، خندهی بچهها را ببینی
عاتکه دخترت که شهید است، دختر دیگرت که اسیر است
خنده کن تا جلوتر بیاید، خار در دست و پا را ببینی
صبر کن تیغها جان بگیرند، انتقام شهیدان بگیرند
صاحبالامر از ره بیاید، دستِ مشکلگشا را ببینی
✍️ #ایوب_پرنداور
برچسب ها حضرت مسلمبن عقیلبر بلندایدارالامارهکجا ببینیابتدا انتهاچشمت معطلقالوا بلیخنده کنحلقه عشقانبیا ببینیمرحبا مرحبااندکی صبرسر سرخغرق شومقام فناسوی هستیسراسر ابالفضلموج سرخلشکر سرجدا
احمد جعفری :
تحلیل بند پنجم ازمسمط زیبای حضرت مسلم سروده استاد ایوب پرندآور
اندکی صبر کن ای سر سرخ ،
اندکی بیشتر بر بدن باش
غرق شو در ولی خداوند
تا مقام فنا راببینی
واژه مرکب (سر سرخ )( موصوف وصفت) ایهام دارد
ازیک طرف مفهوم سرخونین رادربردارد
ازسویی مفهوم داستان عرفانی عقل سرخ را تداعی میکند!
همچنین سر را میتوان کنایه ازاندیشه دانست؛
عقل سرخ ؛ نام داستانی عرفانی نوشته شیخ شهاب الدین سهروردی( شیخ اشراق ) است که جوانی سرخ موی عقل کل محسوب میشود!
ای اندیشه سرخ ای عقل کل تو سراین جماعت و جماعت به منزله بدن هستند!
اندکی صبر کن وازاین بدن جدا مشو، ازاین مردم جدا مشو؛ سرکه نباشد بدن هیچ ارزشی ندارد
مسلم سر سرخ این جماعت است
رهبر کامل عقل این جماعت است
اندکی صبر کن شاید حتی یکنفر هم که شده به دست تورستگارشو ؛
ای سر سرخ با رسیدن به مقام فنا میبایست در ولی خداوند غرق شوی،
ولیِ خدا عین دریاست؛ به وسعت دریاست که مردان سالک دراوغرق میشوند
مانند غرق شدن آیت الله شهید دستغیب دردریای وجود آیت الله محمدجواد انصاری همدانی! مرحوم استاد کریم محمود حقیقی میفرمودند یک روز در همدان در محضر ودرمنزل آیت الله انصاری همدانی بودیم؛ شهید دستغیب از استاد انصاری همدانی خواهش کرد برای رسیدن به مقام فنا دستش رابگیرد !
هنگامیکه شهید دستغیب برای تجدید وضو از اتاق خارج شد آیت الله انصاری فرمودند: این سید نمیداند که با شهادت به مقام فنا خواهدرسید
(خبرشهادت شهید دستغیب دردهه چهل توسط آیت الله انصاری همدانی به دوستان داده میشود؛ تقریبا بیست سال از خبر تا شهادت فاصله است)!
شاعر ؛ مسلم رابه صبر دعوت میکند نتیجه و پاداش صبر غرق شدن دردریای وجود ولیِ خداست
احمد جعفری اصل - استهبان